جدول جو
جدول جو

معنی زره سم - جستجوی لغت در جدول جو

زره سم
(زَ / زِ رِهْ سُ)
هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
سوگند میخورم بسنان زره سمت
کز تاب حمله گوئی تنین محور است.
اثیر اخسیکتی (از آنندراج).
- سنان زره سم، سنانی که زره را سوراخ سوراخ کند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زره ور
تصویر زره ور
دارای زره، زره دار، زره پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره گر
تصویر زره گر
زره ساز، زره باف، کسی که زره می سازد
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی تیر یا شمشیر تیز که زره را بدراند و از آن بگذرد و به بدن برسد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ رِهْ گَ)
زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف. (آنندراج). زراد. دراع. سراد. زره باف. آن که زره سازد. نساج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز باغ مسلسل خیم.
منوچهری (یادداشت ایضاً).
از زره گر، زره طلب نه جوال.
سنائی (ایضاً).
ای زلف یار من زرهی یا زره گری
یا پیش تیر غمزۀ دلبر زره دری.
ادیب صابر (ایضاً).
در ملک دشمن از تف قهر تو آب تیغ
ز انگشتهای دست زره گر فروچکد.
طالب آملی (آنندراج).
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سُ)
کنایه از ستور رام. (وحید دستگردی هفت پیکر ص 193) :
برده پرور ریاضتش داده
او خود از اصل نرم سم زاده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ لِ)
دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ)
موضعی به تنکابن مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 105)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رِ)
از طسوج وناحیۀ رود آبان به ناحیۀ قم. (تاریخ قم ص 113)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
رود قره سو، یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ دُ)
دهی است از دهستان جنب رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری رامسر و9هزارگزی رودبار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِهْ وَ)
زره پوشیده. زره دار. (ناظم الاطباء). دارع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زره دار:
که دیده ست مشک مسلسل زره سا
که دیده ست ماه منور زره ور.
لبیبی (یادداشت ایضاً)
گفت آن زره وران ز بر هر یکی کنید
گفتم بتان مملکت آرای رزمخواه.
فرخی.
تیغها صیقل خورشید سپر کش گردند
تیرها دامن گردون زره ور گیرند.
سیدحسن غزنوی.
ای زلف یار من زرهی یا زره گری
یا پیش تیر غمزۀ دلبر زره وری.
ادیب صابر (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اندرین هفته بتخت آمدی از جامۀ خواب
به دگر هفته زره ور شوی و جوشن پوش.
سوزنی.
زره ور سبک چون کبوتر ولیکن
بر او بر زره همچو دام کبوتر.
؟ (از تاج المآثر).
از بس زره وران که بخاک آوری ز زین.
؟ (از تاج المآثر).
و گروهی چون آب از باد، زره ور. (تاج المآثر)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
زره باف و سازندۀ زره. (ناظم الاطباء) :
اگر از زره ساز پرسی سخن
برو چشم بر چشم دل را ز من.
طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به زره گر وزره باف شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ / زِ رِهْ)
مانند زره. بهم بافته چون زره. زلف پرحلقه:
سلسلۀ ابر گشت زلف زره سان او
قرصۀ خورشید شد گوی گریبان او.
خاقانی.
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
قره دره، دهی جزءدهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در42 هزارگزی شمال ضیأآباد و 2 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از رود خانه یوزش باش چائی و محصول آن غلات و عدس دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان ریسمان بافی و جوال بافی است. این ده کنار راه شوسۀ قزوین به رشت واقع است. ساکنین از طایفۀ غیاثوند هستند و تغییر مکان نمیکنند. آثار قلعۀ خرابه ای به نام قزقلعه در مجاور آبادی روی کوه دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
یکی از دههای فخر عمادالدین در استرآباد. (مازندران و استراباد رابینو ص 170)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زره بر
تصویر زره بر
تیر یا شمشیر تیز که زره را بدراند و ببدن برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد سم
تصویر گرد سم
چارپایی که سم مدور دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
خانه، سرا، زمینی که جهت ساختن خانه پیش بینی شود
فرهنگ گویش مازندرانی
زنبور
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک اره ای که از اره کردن درخت بر جای ماند
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه ی بریده شده ی برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان کومه یا اتراق گاه شکارچیان پرنده یا ماهی گیران، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو زرد رنگ با خطی سفید از کوهان تا ابتدای دم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جنت رود بار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
محل دوشیدن گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی